loading...

آئین مستان

روضه شهادت حضرت علی اکبر,روضه شب هشتم محرم,متن روضه شب هشتم محرم علی اکبر,متن مداحی شب هشتم محرم,متن مداحی حضرت علی اکبر,مداحی حضرت علی اکبر,مداحی شب هشتم محرم,

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2235 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1745 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1293 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 696 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 609 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6710 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2844 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3816 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3241 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3569 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4141 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5894 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4371 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4181 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 772 زمان : نظرات (0)

حاج میثم مطیعی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَیْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِكُمْ *شب هشتم رسید، این سفره كم كم جمع میشه، این جلسه برا ما محفل توبه و  اشك و آه بود، شب هشتم رسید، الان بچه ها حسین كربلا چه می كشند؟ دست روی سینه بذار، دلت رو روانه ی كربلا كن: اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

اینگونه در قفس به رهایی نمی رسیم

بی ناخدا بدان به خدایی نمی رسیم

یک عمر صرف مدرسه و درس شد ولی

بی گریه بر حسین به جایی نمی رسیم

امام رضا علیه السلام فرمود: یَا ابْنَ شَبِیبٍ: إِنْ كُنْتَ بَاكِیاً لِشَیْ‏ءٍ فَابْكِ لِلْحُسَیْنِ. یاابن شبیب اگه خواستی برا چیزی گریه كنی، برا حسین گریه كن. فَإِنَّهُ ذُبِحَ كَمَا یُذْبَحُ الْكَبْشُ چرا که او را سر بریدند همانگونه که گوسفند را ذبح میکنند.

قربون كبوترای حرمت امام رضا

ممنونتم آقا رزق محرم مارو تو میدی

قربون این همه لطف و كرمت امام رضا

تو كه درد دل مارو می دونی

آقا نكنه اربعین مارو كربلا نفرستی آقا

دل من تربت كربلا می خواد امام رضا

دل من ضریح شیش گوشه می خواد امام رضا

چی شد؟كجا رفتیم؟

دوباره مرغ روحم هوای كربلا كرد

دل شكسته ام را اسیر و مبتلا كرد

ز سر گذشته اشكم به لب رسیده جانم

كه هر چه كرد با من فراق كربلا كرد.

یه كربلا به ما بده، حالا از سویدای دلت: ای حسین.......

یک عمر صرف مدرسه و درس شد ولی

بی گریه بر حسین به جایی نمی رسیم

امشب باید مقدمه چینی كنیم آخه امشب پیغمبر رو می كشند. یه جمله هم با امام زمان (عج):آقا اگه لایق بدونی سری به مجلس ما بزنی، ما برات روضه بخونیم.

بی شوق انتظار به بیراهه می رویم

جز راه دل به کرب و بلایی نمی رسیم

یا ایهاالعزیز تو شرط رسیدنی

ما مانده ایم و تا تو نیایی نمی رسیم

آقا رو صدا بزن:یابن الزهرا..... امام زمان(عج) رو دعوت كن:یابن الزهرا.....

ما را بدون تو به پشیزی نمی خرند

آقا جان ما نوكر شمائیم،بی آبرو شدیم، گستاخ شدیم، یه فكری به حال دل ما بكن،یه وقت نكنه محرم تموم بشه دوباره روز از نو روزی از نو....

ما را بدون تو به پشیزی نمی خرند

جز با حضور تو به بهایی نمی رسیم

صاحب عزا به دست تهی مان نگاه کن

بی لطف تو به فیض گدایی نمی رسیم

میخوام مقتل علی اكبر رو شروع كنم، چند مرتبه امام زمان رو صدا بزنید، برا ما دعا كنه، قربون اون دلت برم آقا. خودش فرمود:یا جدا اگه اشك چشمم خشك بشه، برات خون گریه می كنم. همه ناله بزنن:یابن الحسن......

آقا تو همچو من سر كویت هزارها داری

ولی بدان كه گدایت فقط تو را دارد

دل هاتون رو روانه ی كربلا كنید، امشب پایین پای ارباب شلوغه، اول استغفار كنیم، همه دست هارو بالا بیارید، در خونه ی خدا، بالحسین الهی العفو،الهی العفو..... امشب به حق جَوون امام حسین مارو ببخش، الهی العفو...حالا صدا بزن: حسین......امشب شب پیغمبر ِ، مصبتی كه امشب خونده میشه عظیمه،خود پیغمبر خدا فرمود:مصیبت من بزرگترین مصیبت ِ. شهادت پیغمبر با حضرت زهرا سلام الله علیها چه كرد؟ اُم سلمه میگه رفتم خدمت بی بی، بعد از رحلت پیغمبر اكرم،عرضه داشتم. بی بی حالتون چطوره؟ بی بی فرمود: اُم سلمه حال خوشی ندارم،اُم سلمه غم و اندوه وجودم رو فرا گرفته. بعد فرمود: پیغمبر از دست رفت،به وصی پیغمبر ظلم شد، علی مظلوم ِ. امشب هرچی یاد از پیغمبر بیشتر باشه بر عظمت و مصیبت امشب اضافه میشه. علی اكبر اشبه الناس به پیغمبر ِ ، وقتی می رفت میدان آقا صدا زد: اَللّهُمَّ اشْهَدْ خدا شاهد باش. هم خَلقاً و هم خُلقاً  و هم منطقاً شبهات به رسول الله می داد علی اكبر. حلا مصیبت علی اكبر رو می خوام بخونم. شاید بهتر بود بگم: مصیبت جون دادن امام حسین رو می خوام بگم.شیخ جعفر شوشتری میگه:نگید مصیبت علی اكبر، بگید مصیبت جون دادن حسین، مصیبت جو دادن های امام حسین علیه السلام. آخه آقا چند بار جون داد، یه بار اون لحظه ای كه علی می خواد وداع كنه

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن

من خود به چشم خویشتن دیدم كه جانم می رود

حسین.....

یه بار آقا موقع وداع با علی اكبر جون داد، یه بارم اون موقعی كه علی از  رزم خسته شد،تشنه شد، برگشت، صدا زد: یا ابة العطش قد قتلنی. بابا تشنگی من و كشت. شیخ جعفر میگه:یه بار دیگه ای كه امام حسین جون داد اون لحظه ای بود كه صدای ناله ی علی رو شنید، یا اَبَ عَلَیكَ مِنّى‏ السَّلامَ. بابا خدا حافظ. یه جای دیگه كه از همه بیشتر سخت گذشت ، نگاهی كرد دید با بدن عزیزش دارند چیكار می كنند.ای حسین.....شیخ مفید در ارشاد روایت كرده: وَ لَمْ یَزَلْ یَتَقَدَّمُ رَجُلٌ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ فَیُقْتَلُ یاران با وفاش یكی یكی اومدند، جنگیدند و شهید شدند. حَتَّى لَمْ یَبْقَ مَعَ الْحُسَیْنِ علیه السلام إِلَّا أَهْلُ بَیْتِهِ خَاصَّةً آقا با خانوده اش تنها موند، دیگه كسی براش نموند. ای زهیر، ای بُریز، ای حُر، همه رفتند. فَتَقَدَّمَ ابْنُهُ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام علی اكبر آماده ی میدان شد. وَ كَانَ مِنْ أَصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً از همه ی مردم زیباتر بود. تو مقتل مقرم نوشته شده: كه وقتی علی می خواست میدان بره، دختر بچه ها اومدند، دورش رو گرفتند، هی صدا می زدند:اِرْحَم غُرْبَتَنا علی به بیچارگی ما رحم كن. داداش علی ببین خلخال من هنوز غارت نرفته. داداش علی یه نگاهی به گوش من بنداز. علی ببین دامنم هنوز آتیش نگرفته،علی اگه تو بری بابای ما پیر میشه. علی بند های تعلق رو جدا كرد، به میدان آمد. فَشَدَّ عَلَى النَّاسِ حمله كرد، در حال حمله كردن رجز می خوند. أَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِی منم علی، منم فرزند حسین بن علی. نَحْنُ وَ بَیْتِ اللَّهِ أَوْلَى بِالنَّبِی‏. به خونه ی خدا ما به پیغمبر سزاوارتریم. تَاللَّهِ لَا یَحْكُمُ فِینَا ابْنُ الدَّعِی پسر زنا زاده درباره ی ما حكومت نمیكنه. أَضْرِبُ بِالسَّیْفِ أُحَامِی عَنْ أَبِی با این شمشیرم شمارو می زنم. از بابای خودم دفاع می كنم. ضَرْبَ غُلَامٍ هَاشِمِیٍّ قُرَشِی. من جوان هاشمی ام، قُرشی ام این طور شمشیر می زنم. راوی میگه: فَفَعَلَ ذَلِكَ مِرَاراً هی حمله می كرد و می كشت. وَ أَهْلُ الْكُوفَةِ یَتَّقُونَ قَتْلَهُ اهل كوفه اول خوداری می كردند برند جلو، شاید بعضی ها می گفتند:آخه پیغمبر اومده وسط میدون. خیلی هاشون رسول خدارو دیده بودند. فَبَصُرَ بِهِ مُرَّةُ بْنُ مُنْقِذٍ الْعَبْدِیُّ لعنة الله علیه، ملعون مُرّةِ بن مُنْقَذْ لعنه الله علیه یه نگاهی به علی اكبر كرد. فَقَالَ عَلَیَّ آثَامُ الْعَرَبِ إِنْ مَرَّ بِی یَفْعَلُ مِثْلَ ذَلِكَ إِنْ لَمْ أُثْكِلْهُ أَبَاهُ گفت: گناه همه ی عرب به گردن من باشه، اگه از كنار من بگذرد این طور حمله كنه و من داغش رو به دل باباش نذارم. حسین می خوان پیرت كنند، می خوان خسته ات كنند. علی همینطور داره حمله میكنه، روضه كم كم داره جدی میشه، میگه: این ملعون اومد سر راه علی رو گرفت،فَطَعَنَهُ یه نیزه ای به علی زدفَصُرِعَ علی بی هوش شد. دست به گردن اسب انداخت. شیخ  مفید نوشته: وَ احْتَوَاهُ الْقَوْمُ دورش رو گرفتند، دورش حلقه زدند. علی جان ساعتی نگذشت اومدند دور بابای مظلومت رو  هم گرفتند... دور علی رو گرفتند. یاصاحب الزمان. فَقَطَعُوهُ بِأَسْیَافِهِمْ شروع كردند پیغمبر رو ریز ریز كردن. حسین داره نگاه میكنه. علی جانم:

زمصحف تنت این آیه های ریخته را

چگونه جمع كنم سوی خیمه ها ببرم

فَجَاءَ الْحُسَیْنُ ع حَتَّى وَقَفَ عَلَیْهِ. غریب كربلا اومد بالای سر جوانش ایستاد. فَقَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ یَا بُنَیَّ. صدا زد: خدا مردمی رو كه تو رو كشتند لعنت كنه. خدا بكشتشون. مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى الرَّحْمَنِ وَ عَلَى انْتِهَاكِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ چقدر به خدا گستاخ شدند ، چقدر بر ریختن حرمت پیغمبر بی باك شدند. وَ انْهَمَلَتْ عَیْنَاهُ بِالدُّمُوعِ شروع كرد گریه كردن. یه وقت صدا زد: عَلَى الدُّنْیَا بَعْدَكَ الْعَفَاءُ علی بعد از تو خاك بر سر دنیا.

روضه شهادت حضرت علی اکبر (ع) شب هشتم محرم - دوباره بعد نماز و نوای روضه ی صبح - حاج میثم مطیعی 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 687 زمان : نظرات (0)

حاج محمود کریمی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ ..........

دوباره بعد نماز و نوای روضه ی صبح

دلم دوباره گرفته برای روضه ی صبح

صدای زمزمه می آید و میان نسیم

صدای فاطمه در گریه های روضه ی صبح

حسین....

من کیستم امام حسین مُکررم

بر اهل بیت حضرت عباس دیگرم

مشهور گشته ام به علی اکبر حسین

نجل ولی ام از ولی الله اکبرم

زیباتر از تمام شهیدان کربلا

پرپر تر از تمامی گل های پرپرم

پوشیده شد ز خون جبین ماه عارضم

پاشیده شد چو دانه ی تسبیح پیکرم

قرآن شانه ی سه امام بزرگوار

کز تیغ آیه آیه شده پا تا سرم

روزی که چشم خویش گشودم در این جهان

عشق حسین موج زد از شیر مادرم

لیلا هنوز شیر به کامم نریخته

گرداند دور یوسف زهرای اطهرم

آیینه ی محمدم جان سه ولی

نام مرا نهاده ولی خدا علی

خون من است آب گلستان کربلا

زخم من است لاله ی بستان کربلا

پیش از شب ولادت خود پر گشوده ام

معراج رفته ام ز بیابان کربلا

آن لحظه ای که از دهنم میچکید خون

لب بر لبم نهاد سلیمان کربلا

یوسف به تخت سلطنت مصر تکیه زد

در خون نشست یوسف کنعان کربلا

با خون حنجرم بنویسید روی خاک

پاشیده شد ز هم تن مهمان کربلا

از چشم آسمان ولایت ستاره ریخت

تا ماهش اوفتاد به میدان کربلا

یک ماه پاره با بدن پاره پاره اش

گم گشته است در دل طوفان کربلا

سروی که غرق بود به گلبوسه ی حسین

گردید نقش خاک بیابان کربلا

درد فراق من پدرم را غریب کرد

از اهل بیت غارت صبر و شکیب کرد

دامان قتلگه شده بیت و الحرام من

سعی و صفا و مروه و رکن و مقام من

رویم همیشه سوره ی نور حسین بود

پا مال گشت حرمت من احترام من

کردند قطعه قطعه تنم را چو برگ گل

وقتی شناختند علی هست نام من

ای اهل کوفه عاطفه و رحمتان کجاست

کم ترکنید خنده به اشک امام من

کردم به اهل کوفه نصیحت هزار حیف

باران سنگ بود جواب کلام من

در موج خنده های عدو داد میزنم

بابا رسان به گریه کنانم سلام من

دور حسین گشته و قربانی اش شوید

این است بر تمام جوانان پیام من

بابا همین که لب به لب من نهاد

دید خون گلوی من شده جاری ز کام من

زهرا نظر بر این تن صد چاک می کند

خون از لبم به چادر خود پاك می كند

آی جَوونا،یا روضه ی علی اكبر نمیگیره،یه حجابی رو دلهاتون می افته، یا اگه حجاب كنار بره، واویلا میشه،عموش بود،باباش بود،پشت لبش هنوز سبز نشده بود،تو منزلش روی بام خانه اش آتشی روشن می كردند، از چوب مخصوصی كه سنگین بود و دیر هم تمام می شد، برای چی؟ برای اینكه هركسی هر گرسنه ای ، هر بیچارهای، از مدینه وارد می شد، نگاه می كرد نور كجاست، می رفت در ِ خانه ی علی اكبر، در باز بود،سر سفره می نشست، غلام ها بیست و چهار ساعته، سر سفره مشغول پذیرایی بودند، گرسنه كسی از مدینه خارج نمی شد. آقا ماهم گرسنه ایم. به ما معرفت بده آقاجان، یا علی اكبر. جوونها بیایید امشب عهد ببندیم علی اكبری زندگی كنیم. چشم به هم بگذاریم عمر می گذره. قدر بدونید جوانی رو، ان شا الله یه چنین جمعی رو كربلا، پایین پا، ولی روضه ی علی اكبر نمیشه خوند.آی جوونها می خواستید از در خونه بیایید بیرون باباتون چی گفت وقتی می خواستید بیایید بیرون؟ خودت رو ببوش سرما نخوری؟ مراقب خودت باش، كی میای؟نگرانه..حسین داشت می دید پسرش طرف دشمن رفت، همه شمشیرهارو بالا گرفتند، می چرخونند

ای سینه ی شما همه جا نینوای من

مثل حسین گریه کنید از برای من

تا آخرین نگاه ِ پسر را کُند نگاه

خون پاک میکند پدر از چشم های من

بر زائرین تربت پاکم خبر دهید

پایین پای یوسف زهراست جای من

خواهم دوباره یا اَبتاه سر دهم ولی

خون گلو به حنجره بسته صدای من

تنها نه ای پدر بدنم در کنار توست

با توست هم سفر، سر از تن جدای من

مثل زره تمام تنم چشمه چشمه شد

از بس رسیده نیزه به سر تا به پای من

هر جا که گشت نقش زمین سرو قامتی

یاد آورید از من و قد رسای من

تا مهدی انتقام نگیرد ز قاتلم

گریَد هماره نسل جوان در عزای من

ابی عبدالله برا شخصیت علی اكبر خیلی گریه كرد، خیلی شخصیت داشت، خیلی آقا بود، هر روز می دید داره قد میكشه، هر روز می دیدش علی اكبر یه كاری می كنه بابا میگه: فداه ابو باباش فداش، دنبال كاری می فرستادش علی اكبر رو بعضی وقتی ها علی رو می فرستاد،به اباالفضل می گفت: همراهش باش، نماینده علی بود. همه كاره علی اكبر بود، پشت و پناه لشكر ابی عبدالله اباالفضل بود، ولی این امید تو چشم های علی اكبر موج می زد. مختار عبید الله بن زیاد و پسرش رو به درك واصل كرد، سر این دو تارو گذاشتند جلوی مختار. لبخندی زد خوشحال شد،گفتند:این عوض سر حسین و علی اكبر. غضبناك شد، گفت:سه ربع دنیا رو بكشم یه انگشتی كه از حسین علیه السلام بریدند نخواهد شد. می دونید علی اكبر یعنی چی؟ راه می رفت، حسین هی نگاش می كرد.حسین دنبال بچه اش می گشت.

هر کس که روشن است چراغ بصیرتش

پشت سرش بود ز یَم خون دعای من

من کشته ی بصیرت و عشق و ولایتم

وقتی ابی عبدالله فرمود: همه ی ما كشته می شویم. گفت :بابا ألَسنا على الحق؟ ما بر حق هستیم یا نیستیم؟ فرمود: چرا بر حقیم. اون وقت علی اكبرلبخندی زد.

من کشته ی بصیرت و عشق و ولایتم

تابد هماره نور چراغ هدایتم

من اولین ذبیح ِ ذبیح خدا شدم

مانند برگ برگ گل از هم جدا شدم

می خواستم که جامه بپوشم به زخم تن

یارب هزار شکر که حاجت روا شدم

می خواستم که سر بگذارم به پای دوست

شکر خدا که دفن به پایین پا شدم

خون خدا نهاد روی خود بروی من

بر من رسید مژده که خون خدا شدم

تا زودتر حضور رسول خدا رسم

اول شهیدِ هاشمی کربلا شدم

از بس که نیزه بر بدنم آمده فرود

سر تا قدم به دشت بلا نینوا شدم

حضرت زینب سلام الله علیها شب عاشورا  نگاه كرد دید، اصحاب نشستند، حبیب بن مظاهر نشسته، شمشیر روی زانوهاش، همه ی اصحابم نشسته اند، كلام سید الشهدا تمام شده،آقا رفته توی خیمه شمشیر تیز میكنه، میخونه:

یا دَهرُ اُفّ لَکَ مِن خَلیلِ

کَم لَکَ بِالاِشراقِ وَ الاَصیـلِ

خیمه ها رو خانم زینب داشت نگاه می كرد، تو روایات آمده مثل كندوی زنبور عسل صدای زمزمه می آمد. آمد پشت خیمه ی اصحاب خانم، دید حبیب نشسته، دورش اصحاب نشستند، حبیب به اصحاب فرمود: اگه یكی از ما زنده باشیم یكی از بنی هاشم زخم بردارند، فردای قیامت جواب بانوی دو عالم رو هیچ كسی نمیتون بده، نمی تونیم سرمون رو بالا بگیریم، اول ما باید كشته بشویم. اومد حضرت زینب سلام الله علیها پشت خیمه ی بنی هاشم نگاه كرد، دید مثل شیر غُرّان، عباس شمشیر روی زمین نهاده، هنوز لباس رزم هم نپوشیده، تكیه داده به شمشیر، یه طرف علی اكبر، یه طرف قاسم بن الحسن، بنی هاشم دورشون نشستند، عباس فرمود: چه كاره اید؟ فرمودند:فرمانده ی لشكر تویی، فرمود: تا ما هستیم نبیاید كسی غیر ما بره میدان. خلاصه فردا اصحاب حریف شدند، نتونستند بایستند، یه عده سر نماز، یه عده در جدال، یه عده با اجازه،. غلامی داره به نام شاكری، غلام زُهیر ِ، دو نفر آمدند از بزرگای لشكر مقابل گفتند: قهرماناتون رو بفرستید،زهیر اومد بره و حبیب، ابی عبدالله فرمودند:اینها در شأن شما نیستند، یه آن این غلام گفت:آقا من برم.آقا ابی عبدالله فرمود: خدا تو رو به دنیا آورده برای همین لحظه،تو بزرگ شدی برای همین لحظه،اصلاً تو اومدی برای همین لحظه. برو. رفت، هر دو رو به درك واصل كرد. برگشت طرف ابی عبدالله گفت:آقا تمام شد. آقا فرمود: ادامه بده. گفت:آقا چشم. همه رفتند، دیگه از اصحاب كسی نموند،حسین موند و زن و بچه و خانواده اش، نفر اول اومد علی اكبر گفت: برم. گفت:بیا دعا برات بخونم، برو تو خیمه با عمه هات خداحافظی كن، لباس رزمش رو مرتب كردند، وارد خیمه شد، ابی عبدالله وارد خیمه شد، دید یكی داره، كمر بندش رو سفت میكنه، یكی شمشیر حمایل میكنه، خواهری داره شانه به موهاش میزنه، عمه داره عمامه اش رو مرتب میكنه، یكی داره گرد و غبار لباسش رو میگیره،یكی داره صدا میزنه، علی جان كجا داری میری، از یه طرف تو لشكر دشمن داره یه صدا میآد، حسین چرا  سرباز نمی فرستی؟چرا كسی نمیآد؟فرمود:رها كنید علی ام رو، علیم در خدا غرق شده، اومد خدمت بابا خداحافظی،خداحافظی آخر نبود، یه بار دیگه ام اومد،اون زمانی كه خیلی تشنه بود.اومد به طرف میدان ، رویروی لشكر دشمن ایستاد، شمشیر رو بالا آوُرد،اَنَا علی بن حُسین بن علی. وای علی اومد. از میان لشكر قهرمانی جداشد، حالا اینم در نظر داشته باش، همه ی لشكر سیر آبند، علی اكبر تشنه است، همین طوری روی اسب نشسته، اولین كسی كه به درك در نبرد واصل كرد همین بود، همچین كه جدا شد مثل تیر از لشكر اومد بیرون، همه فكر كردند علی از تشنگی دیگه قدرت حركت نداره،نوه ی امیر المومنین، خدای نبرده،كسی كه تشنه باشه زیاد حركت انجام نمی ده، حركت های كوتاه انجام می ده كه مؤثر باشه، شروع كرد علی اكبر به تار و مار كردن دشمن، یه كاری كرد اسب از روی جنازه ها می پرید،همه عقب نشستند، حالا كه كسی نمیآد جلو برم یه سری بابامو ببینم، اومد پیش بابا، بابا اَلعطش قَتَلَنی مُردم از تشنگی. بگذرم تا اینجا كه:

از بس که نیزه بر بدنم آمده فرود

سر تا قدم به دشت بلا نینوا شدم

بابا کشید قد روی اسب و نگاه کرد

من پاره پاره از دم شمشیر ها شدم

اومد بالای سر علی اكبرش، چه اومدنی؟ اول رسید بالا سر علی لشكر كنار رفتند. وقتی حسین اومد حسینم می تونستند محاصره كنند بكشند اما این كار رو نكردند فقط برای اینكه دل امام حسین رو بسوزونند. یه روایت برات بگم: بعد از شهادت علی اكبر در ناسخ التواریخ اومده: بعد از شهادت علی اكبر طفلی از سراپرده بیرون اومد، یه بچه ای فهمید علی اكبر به شهادت رسیده، دوید طرف میدان، یه جوری داشت طرف علی اكبر می اومد، همه ی بدنش می لرزید، دو تا گوشواره داشت،داشت می اومد طرف علی اكبر، هانی بن قیس بهش حمله كرد، تو راه با شمشیر زدش، بچه رو از پا درآورد، یعنی بعضی ها برا تفریح اومدند كربلا. گفتند: بچه رو چكار داری؟ با خنده رفت،بچه رو زد، بچه روی زمین افتاد،حالا حسین بالا سر علی اكبر، بایدم بخندند،بایدم هلهله كنند.

بر خیز ای موذن جان بخش خیمه ها

جانم فدای گفتن الله اکبرت

هی دست و پا نزن، نزنم بر سرم علی

پا بر زمین نکش، نکشم ناله در برت

اشک من است جسم تو تکثیر کرده است

یا این که ریخته است به دور پدر پرت

خون لخته مانده بین گلویت نفس بکش

اومد بالای سر علی اكبرش دید هركاری می كنه نفس بالا نمیآد انگشت مبارك رو كرد تو دهان علی اكبرش

خون لخته مانده بین گلویت نفس بکش

یک سرفه کن که باز شود راه حنجرت

سادات من و ببخشند این یك خط رو:

تو بر عبا بخواب و برو من و عمه ات

می آوریم خیمه بقایای پیکرت

برخیز و رو به حرمله ی بد گهر مده

پنجاه سال زحمت من را هدر نده

بالا بُلندِ بابا، گیسو کمند بابا

اگه تو بری تو این زمونه دل به کی ببنده بابا

ای ماهیه غرق خونم  ای باغ گل خزونم

این بیابان جای خواب ناز نیست

ایمن از صیاد تیر انداز نیست

خیز بابا تا از این صحرا رویم

اینک به سوی خیمه ی لیلا رویم

پاشو عزیزم ببین که دشمن 

 به گریه ی من داره میخنده

پاشو عزیزم بریم به خیمه

زخم سرت رو عمه ببنده

ای حسین.......... ای خدا فرج امام زمان ما را برسان، ای خدا هركسی هر دردی داره، حاجت روا بگردان

دانلود بخش اول

روضه شهادت حضرت علی اکبر (ع) شب هشتم محرم - دوباره بعد نماز و نوای روضه ی صبح - حاج محمود کریمی

دانلود بخش دوم

روضه شهادت حضرت علی اکبر (ع) شب هشتم محرم - دوباره بعد نماز و نوای روضه ی صبح - حاج محمود کریمی

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 9662 زمان : نظرات (0)

محمود کریمی

 

صَلَّ الله عَلَیْک یا مَولای یا صاحِبَ الزَمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ ..........

اَلسَّلامُ عَلَیْک یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِک عَلَیْک مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکمْ * اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ...الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ

وقت بعثت آمده جبرئیل از عرش اعلا، بر تهیت آمده

کربلا غار حراست آیه های وحی ،در باب شهادت آمده

در نمازی که به پاست صف به صف فوج ملک ،در حال قامت آمده

در غدیر کربلا شخص ختمی مرتبت هم،بهر بیعت آمده

کنج پنهان در نقاب سوی میدان آمده، یعنی به قیمت آمده

بوده از بس وقت ضیق، آمده زهرا سر و قول قرار خود  دقیق

بوسه زد وقتی پدر بر نقاب صورتت دُرِّ نجف می شد عقیق

دشت اکبر خیز شد،ریخته گُل بوته هایت در میان خار و تیغ

اتحاد دست هاست ای امان از دست نیزه، ای امان از دست تیغ

خیمه ها را غم گرفت، شد سکینه بی برادر شد رقیه بی رفیق

می رسد از آن طرف وقت افتادن صدای هلهله،کف، صوت،جیغ

بقض از نامه تو را  نیزه خالی می کند بر پیکرت از این طریق

بقضشان می شد غلیظ هرچه در رگ های تو خون علی می شد رقیق

آه بر روی عبا زخم های سطحی ات، ای وای می گردد عمیق

ارباً اربا می شوی راز سر بسته میان دشت افشا می شوی

ای رسول کربلا هم شبیه حیدر و هم مثل زهرا می شوی

نیزه رو تو پهلو فرو کرد همه با هم نیزه رو کشیدند

تن به تن تنها شدی در تمام دشت افتادی و تنها می شوی

در عبای من علی تن به تن جمعی و لیکن جمع تنها می شوی

خیمه اینجا بود علی زیر سُم ها از چرا اینجا و آنجا می شوی

اکبر بالا بلند آنقدر اصغر شدی که در عبا جا می شوی

می خوام مثل قدیمی ها روضه بخونم: اومد گفت بابا جان اجازه بده برم، امام حسین علیه السلام اجازه داد فوراً، بعد فرمود: اول برو ازعمه هات، خواهرات، اهل حرم، خداحافظی کن بعد بیا برو بابا، اصحاب همه رو خاک افتادند، رفت تو حرم. مگه خداحافظی چقدر طول میکشه؟ حسین وارد خیمه شد دید علی می خواد بیاد، اما زن ها نمی ذارند. یکی داره موهاشو شونه میزنه، یکی لباس رزمش رو مرتب میکنه،یکی شمشیرش رو حمایل می کنه،یکی بند کفشش رو محکم میبنده، فرمود: رهاش کنید، او مستغرق ذات خداست، او در خداست. رهاش کردند، بغلش کرد، این علی اکبری که یه بار تو مسجد کوفه کنار باباش نشسته بود،زمستان بود فصل انگور هم نبود، نگاه کرد به طرف بابا، بابا. جانِ بابا؟ با لب های شکرینش یه کلمه فرمود: من انگور می خوام. حسین به ستون مسجد تکیه داده بود دست برد داخل ستون مسجد یه خوشه ی انگور بیرون آورد. یعنی چی؟ یعنی فاصله بهشت تا حسین همین قدره، حسین خود بهشته. تو بغلش نشسته بود دونه دونه انگورهای بهشتی رو جدا می کرد تو دهان علی اکبر می گذاشت، نوش جان می کرد، بابا لذت می برد، اما نیمه ی انگور به نیمه ها رسید، آی شروع کرد گریه کردن.چی شده؟زیر لب می گفت: خدا نیاره اون روزی که تو چیزی از من بخوای من نتونم فراهم کنم. حالا جوانش می خواد بره، چه جوانی؟ زیباترین ِ آل هاشم، حیدر ثانی می خواد میدون بره، بغلش کرد فرمود: بابا می خوای بری برو، اما اول یه چند قدم جلو چشام راه برو من قد و بالات رو ببینم،چرا آخه؟

جان دهی یا جان ستانی بر حسین با هر قدم

این خرامان راه رفتن را به زهرا بُرده ای

***

گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم

نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم

محاسنم به کف دست بود و اشک به چشمم

گهی به خاک فتادم گهی زجای پریدم

دلم به پیش تو, جان در قفات, دیده به قامت

خدای داند ودل شاهد است من چه کشیدم

دو چشم خود بگشاو سوال کن که بگویم

زخیمه تا سر نعش تو من چگونه رسیدم

ز اشک دیده لبم تر شد آن زمان که به خیمه

زبان خشک تو را در دهان خویش مکیدم

نه تیغ شمر مرا می کشت نه نیزه خولی

زمانه کشت مرا لحظه ای که داغ تو دیدم

حسین.....

هنوز العطشت می زد آتشم که ز میدان

صدای یا ابتای تورا دوباره شنیدم

سزد به غربت من هرجوان وپیر بگرید

که شد به خون جوانم خضاب موی سفیدم

حسین که آمد،لشکر عقب رفتند،یه چند قدمی مانده به علی اکبر دیدن ابی عبدالله از روی ذوالجناح خودش رو، روی زمین اندخت، آخه نمی تونه همین جوری با مرکب بره، دور و بر بدن پُر از بدنِ، دیدند حسین با زانو و کف دست داره تند تند می ره، وقتی رسید دید خواهرش زودتر رسید. سر علیش رو روی پا گذاشت، نوازشش کرد، بچه هی می خواد نفس بکشه، بالا نمیآد نفس، پُر خون لخته است تو دهان، سر علیش رو روی پا گذاشت، گفت:وَلَدی.. دور حسین ایستادند دارند کف می زنند، حسین بالا سر جوانش. پدرهای شهدا منو ببخشند،یه عده دارند صوت می زنند، یه عده دارند مسخره می کنند، سر علیش رو به سینه چسباند، وَلَدی.. بازم آروم نشد، لشکر ایستادند ببینید حسین چه میکنه، بدن رو روی زمین خواباند،بدن رو نتونست بلند کنه،از سینه به پایین بلند نشد از روی زمین، نیزه ها یه کاری کردند هر جای بدن رو می گرفت، زخم ها باز می شد.یه وقت دیدند حسین صورت به صورت علی اکبرش گذاشت...حسین

بر خیز ای موذن جان بخش خیمه ها

جانم فدای گفتن الله اکبرت

هی دست و پا نزن، نزنم بر سرم علی

پا بر زمین نکش، نکشم ناله در برت

دیدی گریه می کنی، اشک جلوی چشمت رو میگیره، به خاطر بلورین بودن اشک. یه تصویر و چند تا میبینی. علی اکبرم:

اشک من است جسم تو تکثیر کرده است

یا این که ریخته است به دور پدر پَرت

انگشت اشاره رو کرد، تو دهان مبارک علی اکبر، با عجله هی لخته خون ها رو در آورد.

خون لخته مانده بین گلویت نفس بکش

یک سرفه کن که باز شود راه حنجرت

تو بر عبا بخواب و برو، من و عمه ات

می آوریم خیمه بقایای پیکرت

هر موقع حضرت زینب می خواست زیارت قبر پیغمبر بره، دلش می گرفت، می گفت:بابا من می خوام برم سر قبر جدم، امیرالمؤمنین پیغام می داد حسن بیاد، حسین بیاد، عباس بیاد، سر ساعت همه می آمدند همه خانه ی خانم زینب، ازتو خونه ی امیرالمؤمنین، زینب راه می افتاد سمت حرم، دختر فاطمه است، عباس جلو می رفت، حسنین چپ و راست زینب، بابا پشت سر، می فرمود: عباس تو جلو تر برو، شمع های تو حرم و مسجد رو خاموش کن، زینبم داره میآد کسی به قد و بالای زینب چشمش نیوفته، حالا زینب بالا سر علی اکبره، همه دارند کف می زنند، زبانحال:علی اکبرم، این همه عمه جانت رو تو خیمه مراقب بودیم، کسی نبینه زینب رو، علی اکبرم:

برخیز و رو به حرمله ی بد گهر مده

پنجاه سال زحمت من را هدر نده

***

خیز از جا آبرویم را بخر

عمه را از بین نامحرم ببر

این چه سان است گرفتاری ِ من

عمه ات آمده بر یاری ِ من

صدا زد جوانهای بنی هاشم بیایید رُکن خودتون رو به خیمه ببرید، همه آمدند به سر زنان، نوحه کنان. اومدند بدن رو بلند کنند هر قسمتی از بدن رو برداشتند، یه قسمت رو زمین افتاد، آخه تو عبارت اومده : فَقَطَعُوهُ بسُیوفَهُم اِرباً اِرباً. بدن رو پاره پاره کردند،هر جوری اومدند ببرند نشد، ابی عبدالله فرمود:صبر کنید، عبا رو برداشت، کنار بدن علی اکبرش پهن کرد، از تو خاک،زیر بدن عبا رو چند نفری رد کردند، بدن رو چرخواندند توی عبا، شاید اعضایی رو هم که جا مونده بود اضافه کردند، بدن رو از زیر عبا رد کردند، فرمود: حالا علی رو ببرید، یه وقت دیدند حسین داره میآد، زینب زیر بغلش رو گرفته...حسین...

به اون مداح، امام حسین در عالم رؤیا فرمودند: شب جمعه روضه ی علی اکبر  نخونید، مادرمون زهرا، حالش بد میشه...... پس امشب اینجا ناله بزنید... حسین.....

پدر آمد به یاری اش برود، من بمیرم رکاب را گم کرد.

حسین...... الان ملائکه دارند حسرت تو رو می خوردند، بر حسب روایات این قدر دوست دارند بیایید تو مجلس ابی عبدالله...هزار سال هزار سال نوبت یک فرشته خواهد شد بیاد تو جلسه ی حسین...اون وقت ما هرشب اومدیدم تو روضه داریم اشک می ریزیم برا حسین...چقدر حضرت زهرا سلام الله علیها مارو دوست داره...حسین.... یکی از اینهایی که گوشه ی عبا رو گرفته بود قاسم بود..ای حسین.... خدایا فرج آقامون امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را برسان،هر کی هر دردی داره، حاجتی داره، حاجت روا بفرما.ای خدا مرضامون شفا مرحمت بفرما.

روضه شهادت حضرت علی اکبر (ع) شب هشتم محرم - وقت بعثت آمده جبرئیل از عرش اعلا - حاج محمود کریمی  

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 941 زمان : نظرات (0)

حاج سعید حدادیان

 

آی مردم دختر با پسر برا بابا خیلی فرق داره، دختر ،بابا هم سراغش نره، خودش رو یه جوری به بابا وصل میكنه، اما پسر یه جور دیگه است، دختر پا به سنم میذاره، میآد، وقت وداع، وقت استقبال توقع داره بابا ببوستش، اما پسر یه جوریه كم كم بین بابا و پسر حیا مانع میشه، یه خورده كه به نوجوانی میرسه، همش میگه خدا، كی میشه یه بار دیگه پسرم رو ببوسم، میگه ان شاءالله وقتی میره سربازی می بوسمش، ان شاء الله وقتی میآد مرخصی می بوسمش، ان شاء الله شب دامادیش می بوسمش، هی به خودش وعده می ده. علی رفت میدان ابی عبدالله دید هنوز بچه اش رو نبوسیده، احساس كن تو حرمی الان، حس كن پایین پایی، امروز اومدیم برا اربابمون قشنگ گریه كنیم، می خواهیم برای اربابمون خون دل از چشم هامون بیاد. شنیدیم اما زمان فرموده:اگه اشك چشمم خشك بشه خون گریه می كنم. شاید امروز روز خون گریه كردن ما باشه.جذبه و كشش ولایی ابی عبدالله علی اكبر رو برگرداند،اومد مقابل بابا صدا زد : یا اَبَتِ اَلْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنی وَ ثِقْلُ الْحَدیدِ قَدْ اَجْهَدَنی... ناله دارها روز علی اكبره، روز ناله زدنه. بابا جان عطش داره من رو میكشه، سنگینی زره داره من رو نابود میكنه،  ابی عبدالله فرمود: هاتَ لِسانَك بابا جان  زبونت رو درآر . لب ها رو روی لب های علی گذاشت.بعضی ها میگن تشنگی علی قطع شد، اما من قبول ندارم، برعكس شد، تا زبون بابا رو حس كرد، دیگه تمام دردها یادش رفت، دیگه از خودش خجالت كشید، با خودش گفت: كاش از بابا آب نمی خواستم. راستی سكینه ام میگفت: كاش از عمو عباسم آب نمی خواستم... كاش از بابام آب نمی خواستم چون لب های بابام از منم خشكیده تر بود، از سوزه عطش بابام آتیش گرفتم. علی جان بابا حالا می خوای بری برو بابا، راه افتاد رفت. امروز من چه جوری روضه بخونم؟ یابن الحسن اجازه میدی من بگم چه كردند آقاجان؟ سادات، علماء ببخشید. دوتا كار كردند علی از پا افتاد،یكی تیر به گلوش زدند، یكی یه شمشیر از پشت سر به فرقش زدند، خود از سر علی افتاد، خودش رو انداخت روی یال اسب، خون كاكُل علی ریخت رو صورت اسب، جلوی اسب و خون گرفت، عوض اینكه بیآد طرف خیمه ها، راه رو برعكس رفت طرف دشمن، یه نفر مهار اسب رو گرفت، تاخت تو دل دشمن، كوچه باز كنید، كوچه باز كردند، یاد مدینه افتادند

كوچه ی تنگ و دل سنگ و صدای مادر

یه كوچه داره مدینه، ریختند سر یه مادر، یكی با غلاف میزنه، یكی با تازیانه میزنه، یكی لگد میزنه،یكی سیلی میزنه. وای مادرم وای مادرم وای مادرم.... من چه جوری روضه علی اكبر بخونم برات؟ راه بنی هاشم رو بستند، علی رو بردند تو دل لشكر، هر كی می خواد بزنه بیاد، شمشیرها بالا می رفت، پایین می آمد، امان ای امان....حسین.... باباش اومد

زمین كربلا در شور شین است

سر اكبر به دامان حسین است

اگه بابات زنده است، یه خواهش دارم، امروز خودت رو برسون وقتی نشسته، بگو:اجازه میدی یه بار سرم رو روی دامنت بذارم، من تشنه ی نوازشاتم، یه ذره دست روی صورتم بكش... اومد دست بكشه رو  سر علی دید همه ی سر رو خون گرفته، دید می خواد حرف بزنه نمیتونه، با دو انگشت مبارك لخته ی خون رو از گلو درآورد. یه نفس زد یه دفعه دست و پاهاش شل شد.حسین..... بابا سر و به دامن گرفت، دلش آروم نشد، سر رو به سینه گذاشت، محبت پدری افزون شد، صورت رو صورت علی گذاشت، بُنَیَّ میوه ی دلم، عزیز بابا. هفت مرتبه، انگار می خواد علی رو به هوش بیآره: وَلَدی علی، وَلَدی علی، وَلَدی علی... گمان كردند كار حسین تمام شده، هلهله كردند، كف زدند، یه وقت دیدن یه خانمی داره می دوه، امان ای دل، امان ای دل علی جان، یكی داد میزنه: وای برادرم، وای عزیز برادرم.همچین كه رسید بالا سر حسین، دست گذاشت رو شونه ی حسین، حالا حسین چه كنه؟ اگر صورت از روی صورت برداره زینب ببینه خون علی به محاسن ِ حسین، شاید دق كنه. هر جوری بود ابی عبدالله سر بلند كرد، وقتی كه چشم زینب افتاد، نشست روی زمین، كنار ارباً اربا حسین زیر بغلش رو گرفت، اما كنار خود حسین "مقطع الاعضاء" زینب رو زدند..حسین.....

 روضه شهادت حضرت علی اکبر (ع) شب هشتم محرم - زمین كربلا در شور شین است - حاج سعید حدادیان 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1520 زمان : نظرات (0)

حاج مهدی سلحشور

 

ناخورده لبم جام ولای تو زدم

ناگفته سخن دم به ثنای تو زدم

دستی زکَرَم به روی قلبم بگذار

کز کودکیم سینه برای تو زدم

از کثرت عصیان زدرت دور شدم

نزدیک به آشیانه ی گور شدم

مگذار به حشر آبرویم برود

زیرا به غلامی تو مشهور شدم

عطش آتش تب کرب و بلایت

فقط یک گوشه ای از ماجرایت

خدا قسمت کند آتش بگیرد

دل من هم شبیه خیمه هایت

آنگاه که در بستر خون خُفت حسین

لبیک زد و جواب نشنید حسین

بانوی خمیده قامتی را دیدم

میزد به سرو سینه و میگفت حسین

هرچند پیر و خسته دل و ناتوان شدم

هرگه نظر به سوی تو کردم جوان شدم

طاووس خیمه پیش پدر راه میروی

گفتی اذان و مست من از این اذان شدم

ای عصای پیری من میروی برو

اما به روی نعش تو، من قد کمان شدم

باخود نگفته ای پدرت خُرد میشود

من مثل قطعه های تنت بی نشان شدم

آخر چرا جواب پدر را نمیدهی

چیزی بگو علی، وَلَدی نصف جان شدم

اسیر زخم زبانهایشان شدم

از بهر بردن تو عبا کم میاورم

من چند بار بربدنت إمتحان شدم

شد سُرخی لبان تو در دشت منتشر

من هم به تشت زر هدف خیزران شدم

شکر خدا که نیزه ی من شد بلندتر

در آن مسیر برسر تو سایبان شدم

پنج شش تا نگاه داره ابی عبدالله به علی اکبرش، نگاه اولش نگاه شوق بود خیلی آقا لذت می برد وقتی علی رو نگاه می کرد، جابر میگه: حضرت زهرا راه رفتنش شبیه پیغمبر بود، امام حسن هیبت و سیادتش شبیه پیغمبر بود، سید الشهدا شجاعتش، اما علی اکبر آینه تمام نمای پیغمبره، وقتی داره میره میدان پشت علی راه افتاد محاسنش بر دست گرفت گفت: خدا تو شاهد با ش کسی رو دارم روانه ی میدان میکنم که خلقاً، خولقاً و منطقاً شبیه به رسول الله، بعد فریاد زد: عمر سعد خدا رحمت قطع کنه؛ نگاه دوم ابی عبدالله نگاه حسرت و افسوس بود به علی اکبرش، وقتی میخواست بره به میدان تو اون وداع اول گفت: علی جان میخوای بری برو، اما دقایقی برو تا زن بچه تو رو سیر ببینن بعد برو، ابی عبدالله داشت از دور نگاه می کرد، دید این زن و بچه دور علی حلقه زدن، قربون صدقه علی دارن میرن، بچه ها افتادن به پای علی میگن: به غریبی ما رحم کن، نمیزارن علی بره به میدان، ابی عبدالله فریاد زد علی منو رها کنید، بزارید علی بره، مانع علی نشید، علی و رها کردن، ابی عبدالله چند قدم دنبال علی حرکت کرد، بعد برگشت داخل خیمه ها، بی بی زینب میگه: وقتی علی اکبر رفت به میدان دادشم اومد تو خیمه نشست لحظاتی بیشتر نگذشته بود از خیمه زد بیرون اصلاً حسین رو پای خودش بند نمی شه، دیدم هی میره داخل خیمه هی میاد بیرون دوباره بر می گرده داخل خیمه، میگه دیدم ابی عبدالله با نگاهش داره مسیر رفتن علی اکبر رو تعقیب میکنه، همه تون میدونید اسب آقا علی اکبر تربیت شده بوده، هر جایی سوارش رو زمین می افتاد سوار به هر قیمتی بود به خیمه می آورد، اما اینقدر ضربت خورده بود به علی اکبر..... دست انداخت گردن اسب این خونا اومد رو چشم اسب گرفت مسیر تشخیص نداد عوض اینکه بیاد سمت خیمه علی برداشت برد وسط لشکر، گفتن علی دوست بیاد راه باز کنه، کوچه ای باز کردن علی وسط اومد دورش حلقه زدن نیزه دار با نیزه، شمشیر دار با شمشیر..... بی بی زینب میگه: جلو خیمه ها برادرم همینجوری داشت این منظره رو میدید، یه وقت دیدم حسین هی میشینه زمین هی بلند میشه به سر میزنه رنگ حسین برگشته گفتم: داداشش چته؟ گفت: زینب علیمو کشتن، مرکب آوردن برا برادرم سوار بر مرکب شه دیدم زانوهای حسین داره میلرزه...

دانلود روضه شهادت حضرت علی اکبر (ع) شب هشتم محرم  

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 2944 زمان : نظرات (0)

حاج محمود کریمی

 

ابی عبدالله فرمود: آی جوونا بیاد علی به خیمه ها ببرید، جوونا رسیدن، حالا یکی بیاد ارباب بلند کنه، جوونا روضه خون باشن همینطوری گریه کنید برای بدن پاره پاره اش....

دلم هوای حرم کرده خوب میدانم

برات کربلا را فقط رضا دارد

یا امام رضا کمکمون کن امشب ما بریم کربلا، اما امشب اگه بیام کربلا میرم حرم عباس، آخه شب علی اکبر، گفتن تو حرم حسین روضه ی علی اکبر نخون.....

بگو هنوز برایت کمی توان مانده

بگو هنوز برای حسین جان مانده

فقط برای نمازی کنار بابا باش

هنوز نیمه ای از روز تا اذان مانده

نسیم هم بدنت را به دست می گیرد

شبیه مشت پری که در آشیان مانده

شدی شبیه اناری که دانه دانه شده

کمی به خاک و کمی دست باغبان مانده

حساب آنچه که مانده است از تو مشکل نیست

دوباره میشمرم چند استخوان مانده

قرار نیست پدر جان دهد کنار پسر

هنوز نوبت گودال و ساربان مانده

قرار نیست فقط عمه ات بماند و من

ببینی اش که میان حرامیان مانده

کمی به روی سرم باشد و میان حرم

که چند دختر نوپا به کاروان مانده

عمه ات..

بدون تو بِدَود چند بار تا گودال

ببیندم که نگاهم به آسمان مانده

کمان حرمله تیری به سینه ام زده است

به چند جا اثر نیزه ی سنان مانده

نشسته شمر و عرق می چکد ز پیشانیش

برای ضربه ی آخر نفس زنان مانده

حسین.....

پاشو عزیزم ببین که دشمن

به گریه ما داره می خنده

پاشو عزیزم بریم به خیمه

 زخم سرت رو عمه ببنده

خیز بابا تا از این صحرا رویم

اینک به سوی خیمه لیلا رویم

این بیابان جای خواب ناز نیست

ایمن از صیاد تیرانداز نیست

خیز از جا آبرویم را بخر

عمه را از بین دشمن ها ببر

حسین.....

شه روی نعش علی افتاده

همه گفتند حسین جان داده

چند بار صدا زد ولدی دیگه دیدن صداش نیومد، اونایی که جوون دارن خوب میفهمن من چی میگم، سر علی اکبرش و رو پاش گذاشت، شروع کرد نوازش کردن، خون از دهنش پاک کرد، سرش پایین آورد ببینه علی اکبر نفس میکشه یا نه، دید صدا نیومد بدن آروم آروم بغل کرد، چرا آروم؟ آخه بدن ارباً اربا شده، به سینه چسبانبد آروم نشد، اگه بالاتر بیاره بدن پاشیده میشه، خوابوند رو زمین بدن و دستاش گذاشت اینور اونور بدن، حالا همه دارن نگاه میکنن صورت به صورت علی اکبرش گذاشت....

ای حسین.....

دانلود روضه شهادت حضرت علی اکبر (ع) شب هشتم محرم

تعداد صفحات : 3

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 96
  • تعداد اعضا : 346
  • آی پی امروز : 333
  • آی پی دیروز : 484
  • بازدید امروز : 928
  • باردید دیروز : 5,239
  • گوگل امروز : 7
  • گوگل دیروز : 15
  • بازدید هفته : 21,341
  • بازدید ماه : 101,961
  • بازدید سال : 1,311,885
  • بازدید کلی : 19,817,713